چندپارتی(وقتی مجبور شدی و...)پارت2{آخر}

#فیک
#استری_کیدز

چند پارتی(وقتی مجبور شدی...)پارت2{آخر}

احساس تنفری که از خودت داشتی،تمام درونت رو در برگرفته بود.اشکهای بلورین بی صدا روی گونه ات سرازیر میشدن و صورتتو اشک آلود میکردن،برخورد اشک رو با سطح پوستش به وضوح احساس میکرد.
-ا/ت..وا...واقعا خودتی؟!
+خودمم...خودمم...همون ا/ت خائن...همونی که باعث شد این بلا سرت بیاد!
به حضورت اطمینان نداشت،با دستش پوست صورتت رو لمس میکرد.جسمتو به آغوش کشید و تنتو به شدت به تنش فشرد و با تمام توان عطر تنتو استشمام کرد.
+منو میبخشی؟...هق هق...من بدکردم...ولی هق هق مجبور بودم مینهو...منو ببخش...هق هق...منو ببخش...هق هق
-باورم نمیشه خودت باشی!
+خودمم...هق هق...من هیچوقت ازت خسته نشدم...هق هق...مجبور بودم...مجبور...هق هق
جسمتو از جسمش فاصله داد،دستاشو قاب صورتت کرد و با انگشت شستش اشکهای مروارید مانندتو پاک کرد و با دستای لطیف و مردونه اش قسمتی از موهات رو پشت گوشت زد،لبخندی کمرنگ روی لبهاش نقش بسته بود؛بالحنی ملایم لب زد.
-همچی تموم شده ا/ت!...دیگه گریه نکن...من کنارتم خوشگلم
+اما...من قلبتوهق هق...شکستم هق هق
-نه!...تو زندگی منی ا/ت...تموم چیزی که دارم و ندارم...پس دیگه خودتو مقصر ندون!
+عاشقتم مینهو
-همینقدر میدونم میمیرم برات...ا/ت
(داستان:شما بشدت عاشق هم بودین و رابطه عاشقانه ای باهم داشتید،بعد از مدتی توسط افرادی با جون مینهو تهدید میشی،اونا برات شرط میزارن که اگر از مینهو جدا نشی،کشته میشه.برخلاف میل و احساست با مینهو سرد رفتار میکنی و طبق همین امر ازش جدا میشی و ترکش میکنی و بعد از چند سال برای جبران گذشته و قلبت که هنوز درگیر مینهوبود برمیگردی و همچیو از اول درست میکنی.)
دیدگاه ها (۲)

سناریو

سناریو

چندپارتی(وقتی مجبور شدی و...)پارت1

تکپارتی(وقتی یه پدر بود و...)

سه پارتی هیسونگ p۲

وقتی تو دعوا بهت آسیب میزنن و بیهوش میشینامجون:(بغض کرده) بی...

دوستان عزیز تخمه بیارید براتون فیک خیانت اوردم#تکپارتی##درخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط